مثل بچگی
دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ
دوست دارم تا بازم بچه باشم
وقتی که عشق ما بادبادک بود
اون زمونی که معنی لذت
توی تابستون آب خنک بود
عاشق اون معلم بمونم
واسه لبخند کوچیک خانوم
شب تاصبح درسامو خوب بخونم
عشق مثه خیس شدن زیر بارون
ترس مثه رد شدن از خیابون
شوق تعطیلی روز برفی
دوست دارم تا بازم بچه باشم
رد بشم از دیوارای سنگی
صفرای اخرین امتحانو
با یه دو بیست کنم با زرنگی
سر بشه این زمستون یه جوری
شوق عیدی
و چهارشنبه سوری
عشق مثه خیس شدن زیر بارون
شوق تعطیلی روز برفی
کمی خاطره بازی...
شما هم یادتونه؟!
تیتراژ شروع برنامه کودک شبکه دو
راستی آنه تکرار روزهای غریبانه ات چگونه گذشت؟!
خونه ی مادربزرگه هزارتا قصه داشت...
کتاب داستان هایی که برامون میخوندن و ما با ذوق حفظ میکردیم
لی لی بازی:)
خونه سازی با آتاری دستی...
چه کلاسی داشت دوستامونو دعوت میکردیم سگا بازی...
مداد گلی کف دستمونو قرمز میکرد
مداد سیاه هم...
چه ذوقی میکردیم با خط کشای فوق مدرنمون
فول آپشن ترین چیزی که داشتیم
بابا آب داد...
یادش بخیر...:-)
دریاب اکنون را که زمان شباب رسید...
اکنونی که خاطره ی فرداست...
و این چنین است گذر عمر...
۹۳/۱۰/۲۹
منم دوست دارم بچه باشم
دلم برا اون روزها تنگ شده
اون روزها دوست داشتم بزرگ شم اما الان میخااااااااااام دوباره بچه باشم
زیبا بود